狂った少女のラブソング



نامه پانزدهم/سیلویا

عزیزم، شاید لازم باشد گهگداری با یکدیگر قهوه‌ای بنوشیم و تو با اشتیاق، بدون هراس از وزنی که برای مرد بی‌وفای زندگی گذشته‌ات متعادل نگه داشتی در آن محلول غلیط سیاه رنگ شکر بریزی و بازهم سعی کنی برایم فال قهوه‌ام را بخوانی. هردویمان از دروغ های که میگوییم خبر داریم، پس با خیال آسوده از چیزهایی بگو که باور نمیکنم. 

مثلا از رنگ‌ها بگو. بی هیچ تکلفی. هردوی ما از این قوانین سختگیرانه بیزاریم. حداقل اینجا در مرزی که نه تولد و نه مرگ معنا ندارند، میتوانیم آسوده باشیم که رنگ‌ها قرار نیست ما را محاکمه کنند.

مثلا، از زرد بگو. زرد؟ رنگ لباس زیر اشباحه! فریدا میگفت. و خورشید؟ اژدهایی که خواب مارو میبینه. بازهم فریدا تکرار میکند. 

همین حالا به راحتی نگاهش را احساس میکنم که مرا زیر بار انتقاد گلوله باران میکند :(بخاطر موهایت بود که دوستت داشتند، حالا که آن ها را میبری دیگر دوستت نخواهند داشت.)

شاید باید بیشتر تلاش کنم و تمام آن ها را روی زمین بریزم و بعد؟ روی سرم خوشه‌های انگور بکارم. هیچکس نمیتواند به یک درختچه‌ی تاک کوچک امر و نهی کند.

بازهم از رنگ‌ها بگو عزیزم، تنها تو میتوانی به فنجان خالی‌ روبرویم خیره شوی و در میان سیاهی مطلق قهوه از رنگ‌ها بگویی. آبی؟ یعنی کلمه‌ی آبی آبی رنگه؟ فقط کمی غمگین‌تر.با صراحتی که لاله‌ی گوشت را قلقلک میدهد.

سیلویای عزیزم، در این زمان همانطور که میبینی اوهام را در پوشش کاموای کلمات گرم میکنم و برایت در صندوقچه‌ی پست ‌می‌اندازم. خوب است آدم بنداند حداقل یک نفر در این دنیا هست که تا ابد به نظراتش راجب هرچیزی علاقه نشان میدهد. و تو، دخترک من با چشم‌هایی که رایحه‌‌ی شیرینی‌های زمان مرگت در فر آشپزخانه‌ را به مشامم میرسانند، عزیزم، مرگ اگر لبخند میزد شبیه به تو میشد. و چه مرگ شجاعانه‌ای. هرچند، فقط برای تو. مرگ به دستان خود را زمانی لایق توجه میشمارم که یقین داشته باشی دیگر هیچ چیز در این دنیا شایسته‌ی نگاه کردن نیست. شاید برای سیلویا پلات عزیز، یک صحنه‌ی روزمره، فر گاز داغ شده و هم‌نشینی با خورده شیرینی های چسبیده به سینی آن بهترین منظره برای دیدن در لحظات آخر بود. اما من هنوز باید بمانم و ببینم. و هروقت یکدیگر را ملاقات کردیم تمامشان را برایت تعریف میکنم، چیزهایی که تو ندیدی و من دیدم.

دوستدار تو، دختری که این روزا هنوز هم زندگی میکند.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها